حضرت علی اکبر بسیار خوش چهره بودند و شببه ترین شخص از لحاظ چهره و گفتار و اخلاق به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند .
على
اکبر نخستین نفر از بنى هشام بود که به میدان جنگ رفت، سن و سال جوانی
داشت نزد پدر آمد و اجازه طلبید، امام حسین علیه السلام به او اجازه داد .
و بعد امام حسین فرمودند :
«خدایا
گواه باش! جوانی که در خلقت و سیرت و گفتار شبیهترین مردم به پیامبرت
بود، به جنگ این مردم رفت و ما هرگاه به دیدن پیامبرت مشتاق میشدیم، به
این جوان نگاه میکردیم» .
على اکبر به میدان آمد و با دشمن مىجنگید رجز مىخواند:
ضربات خورد کنندهاى بر دشمن وارد ساخت، و 120 نفر از سوران دشمن را کشت، تشنگى بر آنحضرت چیره شد، نزد پدر برگشت و عرض کرد:
«یا ابه! العطش قتلنى و ثقل الحدید اجهدنى».
امام
حسین علیه السلام گریه کرد و فرمود: «محبوب دلم صبر کن بزودى رسولخدا صلى
الله علیه و اله و سلم تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه
نخواهى شد» .
على
اکبر در حالى که دست از جان شسته و دل به خدا بسته به سوى میدان رفت، و از
هر سو بر دشمن حمله کرد، و از چپ و راست بر آنها یورش برد و جماعتى را کشت
و درنهایت به مقام ولای شهادت رسید .
حضرت
در لحظاتی که جراحات شدید جنگ بر بدنشان اثرگذاشته بود ولی هنوز رمقی در
تن داشتند فریاد زدند و فرمودند: ای پدر! سلام بر تو باد، این جدم رسول
خداست، او به جامی لبریز مرا سیراب کرد، او همی گوید: به سوی ما شتاب کن، و
سپس نفسی کشید و به دیدار باقی شتافت. »
حضرت علی اکبر(ع)اولین شهید بنی هاشم درصحنه ی کربلا بود.
امام
صورت اشک آلود خود را روى چهره خون آلود على اکبرش گذاشت، و بقدرى بلند
گریه کرد که تا آن روز کسى این گونه صداى گریه بلند را از او نشینده بود
.(2)
سپس امام، پیکر خون آلود اکبرش را در آغوش گرفت و فرمود:
«یا بنى لقد استرحت من هم الدنیا و غمها و بقى ابوک فریدا وحیدا»
« پسرم، از غم و اندوه دنیا راحتشدى ولى پدرت غریب و تنها باقى ماند». (3)
آنگاه امام حسین علیه السلام جوانان بنى هاشم را صدا زد و فرمود:
«تعالوا احملوا اخاکم».
«جوانان بنى هاشم! بیائید و برادرتان را به سوى خیمهها ببرید.»
جوانان آمدند و جنازه على اکبر را برداشته تا جلو خیمه که پیش روى آن جنگ مىکردند بر زمین نهادند.
زنى از خیمههاى حسین علیه السلام بیرون آمد صدا مىزد: واى بچهام، واى کشتهام، واى از کمى یاور، واى از غریبى ...
امام
حسین علیه السلام به سرعت نزد او رفت و او را به خیمهاش بازگردانید،
پرسیدم: این زن چه کسى بود؟ گفتند: این زن زینب علیها السلام دختر امیر
مؤمنان على علیه السلام بود، امام حسین علیه السلام از گریه او به گریه
افتاد و فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون» (4)
حمایت علی اکبر از امام
در
روز عاشورا هنگامی که علی اکبر وارد میدان کربلا شد. مردی فریاد برآورد:
«ای علی! تو با امیرالمؤمنین (یزید) نسبت خویشاوندی داری و ما قصد ملاحظه و
مراعات حال خویشان او را داریم، اگر بخواهید شما را امان میدهیم.» آن
حضرت در پاسخ فرمودند: «اِنَّ قَرابَةَ رَسولِ اللهِ اَحَقُّ اَنْ
تُرعی(5)؛ مرآعات خویشاوندی رسول خدا به حقیقت نزدیکتر است .»
1- ترجمة الحسین ابن عساکر، ص 227 .
2-نفس المهموم: ص 62،محدث قمى مىگوید:اما اینکه مادر على اکبر در کربلا بود یا نبود، چیزى در این باره نیافتم (همان مدرک: ص 165).
3-ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
4-تاریخ طبرى ج 6 / ص 256، ترجمه مقتل ابى مخنف: ص 129.
5- مقاتل الطالبین، ص 80 .