مهمان نوازی
همواره آن حضرت، از مهمانانش پذیرایی می کرد، حتی اگر آنان را نمی شناخت.
امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت. ایشان، تهی دستان را به
خانه خود می برد و به گرمی از آنان پذیرایی می کرد و به آنها لباس و پول می
بخشید. (۱)
در سفری که امام حسن (علیه السلام) همراه امام حسین (علیه السلام) و
عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و
آنها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند
که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند پیرزن نیز که
انسان مهربان و مهمان نوازی بود، از تنها گوسفندی که داشت، شیر دوشید و
گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم».
امام نیز آن گوسفند را ذبح کرد و زن غذایی برای ایشان درست کرد. آنان غذا
را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش
هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی، نزد ما بیا تا مهمان نوازی ات
را جبران کنیم.» سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب
هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستانی مهمانی را برایش باز گفت. مرد،
خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان
بود، برای کسانی کشتی که نمی شناختی؟»
مدت ها از این ماجرا گذشت تا اینکه بادیه نشینان به سبب فقر و خشک سالی به
مدینه آمدند. آن زن نیز همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها،
امام مجتبی (علیه السلام) همان پیر زن را در کوچه دید و فرمود: آیا مرا می
شناسی؟» گفت: «نه.» فرمود : «من همان کسی هستم که مدت ها پیش، همراه دو نفر
به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است». پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر
و مادرم به فدای تو باد!»
امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او
بخشید و او را نزد برادرش، حسین (علیه السلام) فرستاد. او نیز همین مقدار
به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد.
عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید.
(۲)
۱: ابن شهر آشوب، ج۴، ص ۱۶و۱۷
۴: ابن شهر آشوب، ص ۱۶؛ علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج۲، ص
منبع : http://www.hadyeaseman.ir