مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر

یا مهدی نام تو را که میشنوم پای ثانیه ها لنگ میشود ...

مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر

یا مهدی نام تو را که میشنوم پای ثانیه ها لنگ میشود ...

مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر
وبلاگ قرآن و عترت به همت جمعی از دوستان در تاریخ اول آذر ماه 1392 تاسیس گردید و در جهت گسترش فرهنگ قرآنی و اسلامی در فضای مجازی میکوشد و نتیجه زحمات عزیزان مسجد امام رضا (ع) و مجمع قرآنی والفجر میباشد
سایت جدید مارا دنبال کنید
www.qorankade.ir
آخرین نظرات

۱۷ مطلب با موضوع «راه خشک در امواج دریا» ثبت شده است



نسل نو، نسلی است که امام خمینی را از نزدیک ندیده و درک نکرده است؛ اما از امام خمینی میراثی برای نسل ها به یادگار گذاشته شده است؛ میراثی که با آن می توانیم راه مان را بشناسیم و در آن حرکت کنیم. زندگی، رفتار و گفتار و وصیت نامه امام گنجینه ای ارزشمند است که برای ما اندوخته شده است تا از آن برای ساختن فردایمان استفاده کنیم.

منبع: http://nojavan.khamenei.ir
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۲:۰۶
استیری

می گویند که شب عاشورا، در کربلا، قاسم در آغاز نوجوانی بود.
آن شب او درمیان جمع مردان حاضر، به آخرین حرف های امام حسین علیه السلام گوش می داد. آن شب امام حسین علیه السلام به یارانش گفت که لشکریان ابن زیاد فقط با او کار دارند، گفت که من عهد و بیعتم را را بر می دارم، شما می توانید از تاریکی شب استفاده کنید و شبانه از اینجا بروید.
اول کسی که جواب داد، برادر شجاع ایشان بود. او گفت و بقیه هم گفتند که زندگی بعد از او، برای آن ها زندگی نیست.
زنده ماندنی زشت است که خدا نصیبشان نکند.
یکی از یاران گفت که اگر قرار بود هفتاد بار کشته شوم و سوزانده شوم، باز هم تنهایت نمی گذاشتم؛ چه رسد به اینکه این اتفاق فقط یک بار می افتد.
دیگری گفت که ای کاش می شد هزار بار کشته شوم و باز زنده شوم و دوباره کشته شوم؛ ولی این بلا از تو و جوانانت دور می گشت.

گفتند و گفتند تا روشن شود که حتی یک نفر هم از آن جمعامام حسین علیه السلام را رها نمی کنند.

اما در آن جمع یک نفر تردید داشت. تردیدی متفاوت، تردیدی نوجوانانه، تردیدی که نه از سر ترس که از سر دلیری و بی باکی بود.

آن شب قاسم سیزده ساله تردید داشت که آنچه عمویش گفته، شامل حال او هم می شود یا فقط برای بزرگ تر هاست؟
قاسم طاقت نداشت تردیدش را پنهان کند و رازش را در دلش پنهان کند.
وقتی امام حسین علیه السلام به آن جمع فرمودند که فردا همگی آن ها به شهادت می رسند، قاسم از امام پرسید که آیا او هم در شمار شهیدان خواهد بود؟
او در زمان شهادت پدرش امام حسن علیه السلام خیلی کوچک بود از این رو نزدامام حسین علیه السلام بزرگ شده بود.
قاسم برای امام حسین علیه اسلام خیلی عزیز بود، به همین خاطر، آن شب جواب دادن به سؤالش برای امام سخت بود.
شاید امام می خواستند از آنچه در دل قاسم می گذشت خاطر جمع شوند برای همین هم از او پرسید چنین مرگی را چگونه می بینی؟

قاسم که می ترسید به خاطر کمی سن و نوجوان بودن از میدان مبارزه کنار گذاشته شود، قاطعانه گفت: چنین مرگی از عسل هم برایم شرین تر است.

انگار می خواست جوابی بدهد که برای همیشه در گوش تاریخ بماند.
او که جوابش را به امام داد،امام حسین علیه السلام فرمود: آری، تو نیز در میان شهیدان خواهی بود.
می گویند بعد از شهادت علی اکبر، قاسم نزدامام حسین علیه السلام رفت تا از ایشان اجاز بگیرد، اما امام هربار رفتن او را به تأخیر می انداخت، تا این که بالاخره در برابر اصرار زیاد او اجازه داد و به جمع شهیدان کربلا پیوست.

منبع :مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت (ع) شبکه کودک و نوجوان http://www.shiachildren.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۵
استیری

شهید آوینی :

نپندار اینکه تنها عاشورائیان را بدان بلا آزمودند و لا غیر؛ صحرای کربلا به وسعت تاریخ است.

قرن هاست زمین انتظار مردانی اینچنین را می کشد تا بیایند و کربلای ایران را عاشقانه بسازند و زمینه ساز ظهور باشند......آن مردان آمدند و رفتند، فقط من و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم......

دریافت تصویر به همراه جمله شهید آوینی

منبع : http://www.ayyam.net
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۱۶:۳۷
استیری

-------------------------------------------------------------------------------

کامل ترین مرجع تخصصی قرآنی و مذهبی

www.qorankade.ir

-------------------------------------------------------------------------------

رسول خدا(ص) نیز فرمود: “از ستم بر والدین بپرهیزید، زیرا بوی بهشت از راهی هزار ساله به مشام می‌رسد؛ ولی عاق والدین… آن را نمی‌یابد.”

امام صادق(ع) فرمود: “پایین‌ترین مرتبه عاق والدین شدن، افّ گفتن به آنها است. اگر خدا چیزی کمتر از اُف گفتن نشان می‌داشت، از آن نهی می‌کرد.”

«… فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا …» (آیه ۲۳ سوره «اسراء») «و … به آنان کلمه‌ای ناخوشایند مگوی و با آنان پرخاشگری مکن»

در قرآن کریم آمده است: «وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی وَ...» (آیات ۱۷ و ۱۸ «سوره احقاف»)

«و آن کس که به پدر و مادر خود، آنگاه که او را به پذیرش رستاخیز فراخواندند، گفت اُف بر شما… اینان کسانی‌اند که آن سخن (وعده عذاب) درباره آنان به حقیقت پیوست. در حالی که در میان امت‌هایی از جنیان و آدمیان هستند که پیش از آنان در گذشتند. قطعا اینان زیانکارند»

منبع:

مفاتیح‌الحیات، مولف: آیت‌الله عبدالله جوادی آملی، ناشر: مرکز نشر اسراء، نوبت چاپ: سوم، بهار ۱۳۹۱

منبع سایت رهبران شیعه


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۱:۱۵
استیری

علیرغم تصورات قبلی و انتظاری که از برخورد او با خودم داشتم ، محمد پسری بسیار اجتماعی و باهوش بود.
محمد در بهمن ماه ۱۳۸۳ درخانواده ای متدین در تربت حیدریه به دنیا آمده که فرزند آخر خانواده و دارای دوبرادر و یک خواهر دیگر بود.

وقتی با محمد در حال صحبت شدم به من گفت بزرگترین آرزوی زندگیم مداوی صورتم است چرا که دوستان و آشنایان با ترحم به من نگاه می کنند.
کودک ۱۰ ساله بیمارتربت حیدریه افزود: در مدرسه همه دانش آموزان هوای من را دارند ولی متاسفانه پدر و مادرها با مشاهده من احساس دلسوزی می کنند که این امر مرا آزار می دهد.

 

مرتضی فرخی پدر کودک بیمار در خصوص بیماری فرزندش گفت: محمد فرزند آخر خانواده است، وقتی به دنیا آمد متوجه این ناهنجاری ژنتیکی و مادرزادی او شدیم.

فرخی اظهار کرد: زمانیکه محمد یکساله شد، اولین عمل جراحی روی صورت او در مشهد انجام گرفت که بخشی از توده زیر گونه سمت چپ او برداشته شد.

فرخی تاکید کرد: درمان محمد را از زمان تولد او به طور جدی پیگیری کرده تا اینکه در مهر ماه امسال، توسط یکی از پزشکان ایرانی زیبایی پوست مقیم فرانسه که به ایران آمده بود آشنا شدم و پرونده فرزندم بار دیگرمورد بررسی بیشتر قرار گرفت.

وی بیان کرد: بعد از مشورت گرفتن با پزشکان ایرانی آنها گفتند عمل فرزند شما درخارج کشور هزینه بالایی دارد که به توصیه این پزشکان قرار شد در دی ماه امسال، محمد بار دیگر در بیمارستان امام خمینی(ره) تهران ، توسط جراحان متخصص کشور عمل شود.
فرخی با بیان اینکه هزینه عمل محمد حدود ۱۰ میلیارد ریال برآورد شده است گفت: انسان با امید زنده است و من و مادرش برای بهبودی کامل محمد امیدواریم و تمام زندگیمان را برای درمانش هزینه می کنیم.
وی که کارمند شرکت نفت است، گفت: علیرغم وجود ناهنجاری ها در سمت چپ صورت محمد، او پسری به لحاظ تحصیلی بسیار قوی و کاملا اجتماعی است و در تمام راهپیمایی ها و حتی نماز جمعه شرکت می کند که امیدوارم فرزندم توسط پزشکان عمل شوند تا از این بیماری نجات پیدا کند.
وی، ابراز امیدواری کرد که عمل آخر فرزندش به خوبی انجام شود و از دیگر پزشکان متخصص نیز خواست در این امر فرزندش را یاری کنند.

در تمام حضوردر خانه محمد وی در کنار پدر نشسته بود و حتی از عکس گرفتن از وی و صحبت درباره بیماری اش واکنش نشان نداد.

روحیه محمد و خانواده اش بسیار بالا بود اما وی هنوز کودک است و در دوران خودش زندگی می کند، اگر پا به سن بگذارد چالش های زندگی برایش بیشتر نمایان می شود.

امیدوارم خیرین و پزشکان به کمک محمد و خانواده او بیایند.

منبع : پایگاه خبری شهرستان تربت حیدریه - تابان تربت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۲۰:۵۰
استیری
 

دریافت کلیپ صوتی سخنرانی مقام معظم رهبری در مورد جنگ احد و سلاح شیطان

 

رهبر انقلاب فرمودند : ایجاد ترس و تهدید و همچنین فریب دادن و تطمیع ( به طمع انداختن را )دو تاکتیک شیطان برای تحمیل سلطه (تسلط) خود بر انسان‌ها دانستند. تاکتیکی که دنیای استکبار نیز برای مقابله با ملت ایران از آن استفاده می‌کند.

 

منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری http://khamenei.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۳ ، ۱۸:۵۳
استیری

بوی بهار کوچه های مدینه را پر کرده بود صدای دختر کوچولوی نجمه خاتون در اتاق پیچید خاندان پیامبر دخترها را دوست داشتند و تولد این دختر در پنجمین روز فروردین حتماً هدیه ی خوبی بود و همه را خوشحال کرده بود. نامش را فاطمه گذاشتند در آن زمان رسم بود که هر کس را لقبی می دادند و امام رضا(ع) به او لقب معصومه یعنی پاک و بی گناه داده بود. حضرت معصومه 25 سال از برادرش کوچکتر بود اما همیشه یار و همدم او بود. هنوز 6 سال بیشتر نداشت که پدرش امام موسی کاظم (ع) به دست هارون به شهادت رسید اما حضرت معصومه برادری مثل امام رضا (ع) داشت و این، غم شهادت پدر را کم می کرد. 20 سال بعد وقتی که مأمون عباسی به حکومت رسید دستور داد امام رضا(ع) را به زور به شهر مرو در ایران بیاورند. حضرت معصومه نتوانست دوری برادر را بیش از یک سال تحمل کند. در نتیجه همرا تعدادی از افراد خانواده به سمت مرو حرکت کرد تا امام رضا(ع) راببیند. وقتی به شهر ساوه رسیدند سربازان مأمون به آن ها حمله کردند و عده ای از همراهان آن ها را به شهادت رساندند. حضرت معصومه در حالیکه از غم و غصه بیمار شده بود به اطرافیان گفت مرا به شهر قم ببرید. زیرا که از پدرم شنیدم که قم مرکز شیعیان ماست. بزرگان قم وقتی که خبردار شدند که خواهر امام رضا(ع) میهمان شهر آن هاست با شادی به استقبالش رفتند. حضرت معصومه در میان شور و احساسات مردم به این شهر وارد شد و در منزل یکی از مؤمنان به نام موسی بن خَزرج ساکن شد خانه ی موسی هنوز هم باقی است و در خیابان انقلاب اسلامی، میدان میر، خیابان عمار یاسر قرار دارد.

حضرت معصومه (س) 17 روز در شهر قم ماند. اما بیماری اش شدید بود و به خاطر درازی راه و غصه زیاد ضعیف شده بود. سرانجام هم در یک غروب غم انگیز و سرد آذرماه کوچه های سرد و باران زده قم را ترک کرد و پیش خدا رفت. حضرت معصومه روزی که فوت کرد فقط 28 سال داشت. چند سال بعد وقتی که حضرت زینب دختر امام جواد(ع) به قم آمد بر مزار او گنبدی ساخت. اکنون شیعیان از سرتاسر جهان برای زیارت مزار او به شهر قم می آیند.

منبع :مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت (ع) شبکه کودک و نوجوان
http://www.shiachildren.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۳ ، ۱۳:۳۹
استیری

توصیه شهید سید مجتبی علمدار: نگذارید صدای غربت فرزند فاطمه، مقام معظم رهبری به گوش برسد.

وصیت نامه ها و دست نوشته های سید مجتبی علمدار

بسمه تعالی

اولین وصیت من به شما راجع به نماز است، چرا اینکه اولین چیزی که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند، نماز است. پس سعی کنید در حد توان تان نماز های تان را سر وقت بخوانید و قبل از نماز از خداوند منان، توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز را طلب کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۴:۰۹
استیری

شهید بهنام محمدی

اولین رزمنده شهید١٣ساله جنگ تحمیلی

محل تولد:شهرستان مسجدسلیمان

تاریخ تولد:١٢/١١/١٣۴۵
محل شهادت:خرمشهر براثر برخورد ترکش خمپاره به قلب


سفارش بهنام به بچه ها

شهید”بهنام محمدی در شهر مسجد سلیمان به دنیاآمد، از همان دوران کودکی با سختی‌ها و دشواری‌های زندگی آشنا شد و موجب شد تا برای مبارزات عالی و ارزشمند در عرصه ی زندگی آمادگی بیشتر به دست آورد.
به رغم همه‌ی سختی‌ها با کار، فعالیت و حرفه آموزی انس یافت و کارهایی چون خیاطی تعمیر ماشین و تعمیر رادیو و تلویزیون را فرا گرفت، بهنام پس از انقلاب درتعمیرگاسپاه‌پاسداران به عنوان شاگرد مکانیک مشغول به همکاری شد.
دردوران دفاع مقدس و هجوم دشمنان به خرمشهر راه مبارزه با متجاوزان را در پیش گرفت،اوبا همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی‌اش به قلب دشمن می‌زد و باوجود مخالفت فرماندهان، خود رابه صف اول نبرد می‌رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند.


بهنام میرفت شناسایی چند بار او گفته بود ((دنبال مامانم می گردم گمش کردم)) عراقی ها فکر نمی کردند بچه 13 ساله برود شناسایی رهایش میکردند .یکبار رفته بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز
چندین بارنیزبه اسارت دشمن درآمد اما هربار با توسل به شیوه‌ای از دست آنان گریخت و باز به نبرد و دفاع پرداخت.
بهنام بااستفاده ازتوان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار می‌داد، در یکی از مصاحبه‌هایش از پدر و مادرها خواسته بود که بچه‌های خود را اهل مبارزه و جنگ و جهاد بار آورند.
بهنام، به بچه‌ها اینگونه سفارش کرده بود: از بچه‌ها می‌خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند و در هر کاری خدا را فراموش نکنند و به خدا توکل کنند.

 آن مبارز شجاع و پرتلاش همچنین کار رساندن مهمات به سایر رزمندگان اسلام را نیز انجام می‌داد و گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل و فانسقه خود آویزان می‌کرد که به سختی این سو وآن سو می‌رفت، حضورش به دیگر رزمندگان روحیه می‌داد و تلاش بی‌امان و بی‌وقفه‌اش عرصه را بردشمن تنگ می کرد.
بهنام محمدی نوجوان ‪ ۱۳ساله خرمشهری در نخستین سال جنگ تحمیلی عاقبت بر اثراصابت ترکش خمپاره در خرمشهر به شهادت رسید

مادر بهنام در بیان خاطره‌ای ازاین شهید آورده‌است: ” هنگام شروع جنگ تحمیلی بهنام ۱۳سال و هشت ماه داشت، نخستین فرزندم بود، او در ۱۲سالگی به من می‌گفت “می خواهم طوری باشم که در آینده سراسر ایران مرا به خوبی یاد کنند و به قهرمان ملی باشم مادر دلم می‌خواهد بروم پیش امام حسین(ع) و بدانم که چگونه شهید شده” ” بهنام آرزوی شهادت در دلش شعله ور بود، او به من کاغذی نشان داد که درباره غسل شهادت در آن نوشته بود و گفت: مامان مرا غسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان می‌ترسم عراقی ها تو را ببرند، مادر اگر شهید بشوم برایم گریه می‌کنی؟
یکی ازهمرزمانش برایم تعریف کرد که 28/7/59  نزدیک فروشگاه فرهنگیان در خیابان آرش خرمشهر ترکشی خورد و شهید شد.



منبع:behnam-mohammadi.ibsblog.ir
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۳ ، ۱۳:۴۹
استیری