مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر

یا مهدی نام تو را که میشنوم پای ثانیه ها لنگ میشود ...

مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر

یا مهدی نام تو را که میشنوم پای ثانیه ها لنگ میشود ...

مسجد امام رضا (ع) - مجمع قرآنی والفجر
وبلاگ قرآن و عترت به همت جمعی از دوستان در تاریخ اول آذر ماه 1392 تاسیس گردید و در جهت گسترش فرهنگ قرآنی و اسلامی در فضای مجازی میکوشد و نتیجه زحمات عزیزان مسجد امام رضا (ع) و مجمع قرآنی والفجر میباشد
سایت جدید مارا دنبال کنید
www.qorankade.ir
آخرین نظرات

۹ مطلب با موضوع «شهداء اسلام» ثبت شده است

خیلی دلش می خواست که تنها فرزندش رو قبل از شهادت ببینه و برای دیدن و بوییدنش لحظه شماری می کرد. اما وقتی پای ناموس و شرف ملتش به میان اومد آروزهایش رو فرمواش کرد و آماده اعزام شد.


وقت خداحافظی که رسید، آنقدر سفارش فرزندمان را کرد که مراقبش باشم تا سربازی از سربازان امام زمان(عج) باشد. از جبهه هم که نامه داد همین ها را مجدد تکرار کرد.
هنوز نامه اش را کامل نخوانده بودم که اشک هایم از خبر عروجش(شهیدشدنش) رو صفحه کاغذ جاری شد.
اول خرداد 1361، یعنی دقیقا یک سال بعد از عقدمان در محضر حضرت امام(ره) عروج کرد و درست دو ماه بعد، نامش در شناسنامه دختر دردانه اش به ثبت رسید، دردانه ای که هنوز هم زمزمه می کند: « من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم...»

همسر شهید جلال ذوالقدر

پی نوشت:
- همچنان هم عقیده دارم تا فرزند شهید نباشی نمی توانی آنها را درک کنی...

منبع: http://qafeleh.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۳
استیری

سعی کنید در کارهایتان نیت خود را خالص نموده و اعمالتان را از هر شرک و ریا، حسادت و بغض پاک نمایید تا هم اجر خود را ببرید و هم بتوانید مسئولیت خود را آن‌چنان که خداوند، اسلام و امام می‌خواهند، انجام داده باشید این را هرگز فراموش نکنید تا خود را نسازیم و تغییر ندهیم، جامعه ساخته نمی‌شود.

قسمتی از وصیت نامه شهید ابراهیم هادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۰۸:۴۱
استیری

جبهه، یک زندگی قشنگ بود

رزم ، نبرد فیزیکی و جنگی که متاسفانه در فیلمها جبهه را خلاصه به آن کرده اند، آخرین مرحله جبهه بود

آنهایی که در میدان رزم خوب میدرخشیدن، دقیقا همین بچه هایی بودن که خوب زندگی میکردن، کارشان را که بدوش دیگری

نمیگذاشتن!! از زیر کار شانه خالی نمیکردن !! بلکه بدوستانشان هم کمک میکردن و گاهی کارای اونارو هم انجام میدادن                                                         

اگر چه ظاهرش رختشویی ست ... اما روح و باطنش "تهذیب نفس"(خودسازی) بود

بسیاری از اوقات هم متوجه نمیشدی لباسهایت را چه کسی شسته وقتی متوجه میشدی که یا روی بند افتاده و یا  تا کرده  و مرتب روی ساک و وسایل شخصی گذاشته شد


منبع: سایت راوی دفاع مقدس آقای دلبریان http://www.revayatefabric.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۱
استیری

                                  

                                    (( شهدا ))

                         دعا داشتن     **     ادعا نداشتن

                         نیایش داشتن   **     نمایش نداشتن

                         حیا داشتن      **     ریا نداشتن

                         رسم داشتن    **      اسم نداشتن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۰۴
استیری

شاید خیلی از شما مرقد نورانی امام حسین (علیه السلام) رفته باشین، یا از اون هایی که رفتن چیزهایی شنیده باشین، تو تصاویری هم که از کربلا منتشر میشه دیدین که بین حرم امام حسین (علیه السلام) و حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) یک خیابونیه که بهش میگن: « بین الحرمین»


نزدیک حرم امام حسین (علیه السلام) هم جایی است به نام خیمه گاه و تَل زینبیه. خیمه گاه جایی بوده که خیمه های امام حسین (علیه السلام) بر پا بود و تل زینبیه هم به جایی میگن که اون وقت ها شبیه تپه بوده و حضرت زینب (سلام الله) روی اون ایستاده بودن و وقایع رو نگاه می کردن. اما نزدیک حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) دو گنبد کوچک هست که با فاصله ای کم از هم قرار دارن و بهشون میگن: «کف العباس»دو مقام کف العباس مناطقی هستند که گفته می شود دست های مبارک در آنجا قطع شده و به زمین افتاده اند.

میتونین این جاهایی که گفته شد رو تو ذهن تون مجسم کنین و به نیت زیارت امام حسین (علیه السلام) به ایشون سلام بدین.

«السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام»

خب، حالا اطلاعات خوبی درباره کربلا دارین که می تونین با دوستان تون هم در میان بذارین.

منبع : برگرفته از بخش آفتابگردان روزنامه خراسان (ویژه کودکان و نوجوانان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۷
استیری
چه شد همان جامعه‌ی اسلامی‌ای که روزگاری در مسجد و معبر(محل عبور) او، صوت و تلاوت قرآن بلند بود همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آنها حکومت میکرد؟! وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن‌علی علیه‌السّلام، دید که چاره‌ای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بینظیر است. چه شد که به چنین مرحله‌ای رسیدند؟ این، آن عبرت است.

*

این حادثه‌ی عظیم؛ یعنی حادثه‌ی عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است. 
جهت اول، درسهای عاشورا است. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. 
جهت دوم «عبرتهای عاشورا»ست. عاشورا یک صحنه‌ی عبرت است.

انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است......

اولین عبرتی که در قضیه‌ی عاشورا ما را به خود متوجه میکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر صلوات‌اللَّه و سلامه علیه، جامعه‌ی اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه‌ی اسلامی، چنین فداکاریای بکند؟......
سخن صوتی مقام معظم در مورد عبرت های عاشورا

 
بعثت خون
منبع: www.khamenei.ir
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۳ ، ۲۲:۴۰
استیری

می گویند که شب عاشورا، در کربلا، قاسم در آغاز نوجوانی بود.
آن شب او درمیان جمع مردان حاضر، به آخرین حرف های امام حسین علیه السلام گوش می داد. آن شب امام حسین علیه السلام به یارانش گفت که لشکریان ابن زیاد فقط با او کار دارند، گفت که من عهد و بیعتم را را بر می دارم، شما می توانید از تاریکی شب استفاده کنید و شبانه از اینجا بروید.
اول کسی که جواب داد، برادر شجاع ایشان بود. او گفت و بقیه هم گفتند که زندگی بعد از او، برای آن ها زندگی نیست.
زنده ماندنی زشت است که خدا نصیبشان نکند.
یکی از یاران گفت که اگر قرار بود هفتاد بار کشته شوم و سوزانده شوم، باز هم تنهایت نمی گذاشتم؛ چه رسد به اینکه این اتفاق فقط یک بار می افتد.
دیگری گفت که ای کاش می شد هزار بار کشته شوم و باز زنده شوم و دوباره کشته شوم؛ ولی این بلا از تو و جوانانت دور می گشت.

گفتند و گفتند تا روشن شود که حتی یک نفر هم از آن جمعامام حسین علیه السلام را رها نمی کنند.

اما در آن جمع یک نفر تردید داشت. تردیدی متفاوت، تردیدی نوجوانانه، تردیدی که نه از سر ترس که از سر دلیری و بی باکی بود.

آن شب قاسم سیزده ساله تردید داشت که آنچه عمویش گفته، شامل حال او هم می شود یا فقط برای بزرگ تر هاست؟
قاسم طاقت نداشت تردیدش را پنهان کند و رازش را در دلش پنهان کند.
وقتی امام حسین علیه السلام به آن جمع فرمودند که فردا همگی آن ها به شهادت می رسند، قاسم از امام پرسید که آیا او هم در شمار شهیدان خواهد بود؟
او در زمان شهادت پدرش امام حسن علیه السلام خیلی کوچک بود از این رو نزدامام حسین علیه السلام بزرگ شده بود.
قاسم برای امام حسین علیه اسلام خیلی عزیز بود، به همین خاطر، آن شب جواب دادن به سؤالش برای امام سخت بود.
شاید امام می خواستند از آنچه در دل قاسم می گذشت خاطر جمع شوند برای همین هم از او پرسید چنین مرگی را چگونه می بینی؟

قاسم که می ترسید به خاطر کمی سن و نوجوان بودن از میدان مبارزه کنار گذاشته شود، قاطعانه گفت: چنین مرگی از عسل هم برایم شرین تر است.

انگار می خواست جوابی بدهد که برای همیشه در گوش تاریخ بماند.
او که جوابش را به امام داد،امام حسین علیه السلام فرمود: آری، تو نیز در میان شهیدان خواهی بود.
می گویند بعد از شهادت علی اکبر، قاسم نزدامام حسین علیه السلام رفت تا از ایشان اجاز بگیرد، اما امام هربار رفتن او را به تأخیر می انداخت، تا این که بالاخره در برابر اصرار زیاد او اجازه داد و به جمع شهیدان کربلا پیوست.

منبع :مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت (ع) شبکه کودک و نوجوان http://www.shiachildren.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۲۵
استیری

-------------------------------------------------------------------------------

کامل ترین مرجع تخصصی قرآنی و مذهبی

www.qorankade.ir

-------------------------------------------------------------------------------

                                                بسمه رب الشهدا

                                               

شهید سید اصغر سیدی چوکانلو در مهر ماه سال 1348 در مشهد مقدس به دنیا آمد. دوران طفولیت را به سرپرستی پدر و مادر و کمک عمه اش گذراند. قبل از دبستان یکسال به کودکستان رفت. پس از آن در منطقه رضاشهر دروسش را تا کلاس سوم نظری ،رشته علوم انسانی، پیش برد بطوریکه علاقه استعدادش به فراگیری در هر سال نسبت به سال قبل بیشتر می شد. وی در زندگی کنجکاو، باهوش، باتحرک و پرتلاش بود. از حقوقش بخوبی دفاع میکرد. ماندن در خانه را به رفتن خیابان ترجیح میداد. در کارهای منزل کمکهای شایانی می کرد از جمله کمک در امور بنائی وخرید مایحتاج روزمره زندگی و نظافت داخل منزل و ... . هر وقت به بازار یا مسافرت می رفت حتما هدیه ای برای خواهرانش تهیه می کرد.

 به بهداشت و نظافت مخصوصا مسواک زدن اهمیت میداد و از بوی خوش استفاده می کرد. نسبت به علم غیب ایمانی عمیق داشت و هر وقت با کسی سر حسابی درگیر می شد موضوع را به روز قیامت واگذار می نمود و ترک مجادله می کرد. نماز را اول وقت و معمولا در مسجد محل با جماعت میخواند، در ماه مبارک رمضان تا نماز مغرب وعشاء را با جماعت نمی خواند افطار نمی کرد. تقوا و صداقت نسبتا خوبی داشت. کاری به ایشان محول می شد به خوبی انجام می داد. مسئول کتابخانه، عضو انجمن اسلامی و عضو فعال بسیج مدرسه بود. دشمنان خط ولایت فقیه را محکوم می کرد. او یکبار خونش را به رزمندگان اهداء نمود.

 از خبر شهادت دوستان بسیجی خود بسیار متاثر می شد و این جمله را به زبان می آورد:باید به جبهه بروم، زندگی دنیا در برابر شهادت ارزشی ندارد. از سن 15 سالگی هفته ای یک یا دو شب در پایگاه مقاومت مسجد محل نگهبانی می داد و سالی یک نوبت در اردوهای آموزش نظامی کوتاه مدت شرکت می کرد. تا اینکه بالاخره در مهرماه سال 1366 آموزش نظامی کامل را به مدت35 روز در پادگان شهید بهشتی بجنورد تمام کرد و در آذر ماه همان سال به اتفاق برادرش که جزء نیروهای اعزام مجرد بودبه جبهه اعزام و در عملیات بیت المقدس2 منطقه ماروت برادرش از ناحیه دست چپ توسط اصابت گلوله مجروح شد که هنوز تحت معالجه می باشد و اصغر سیدی با اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد. یادش گرامی و روحش شاد.

والسلام علی من التبع الهدا              

با تشکرفراوان از جناب آقای خزائی جهت گردآوری این مطلب و همچنین برادر امیر محمد اصغری جهت نگارش این وصیت نامه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۳ ، ۲۰:۱۴
استیری